yek fenjan harf

ساخت وبلاگ
  یک مرد عرب سگی داشت که در حال مردن بود. او در میان راه نشسته بود و برای سگ خود گریه می‌کرد. گدایی از آنجا می‌گذشت، از مرد عرب پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ عرب گفت: این سگ وفادار من، پیش چشمم جان می‌دهد. این سگ روزها برایم شکار می‌کرد و شب‌ها نگهبان من بود و دزدان را فراری می‌داد. گدا پرسید: بیماری سگ چیست؟ آیا زخم دارد؟ عرب گفت: نه از گرسنگی می‌میرد. گدا گفت: صبر کن، خداوند به صابران پاداش می‌دهد.گدا یک کیسه پر در دست مرد عرب دید. پرسید در این کیسه چه داری؟ عرب گفت: نان و غذا برای خوردن. گدا گفت: چرا به سگ نمی‌دهی تا از مرگ نجات پیدا کند؟عرب گفت: نان‌ها را از yek fenjan harf...
ما را در سایت yek fenjan harf دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e13740720b بازدید : 130 تاريخ : يکشنبه 31 مرداد 1400 ساعت: 5:44

yek fenjan harf...
ما را در سایت yek fenjan harf دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e13740720b بازدید : 141 تاريخ : يکشنبه 31 مرداد 1400 ساعت: 5:44

بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتمهمه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتمشوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودمشدم آن عاشق دیوانه که بودم ! در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشیدباغ صد خاطره خندیدعطر صد خاطره پیچید یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیمپر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیمتو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهتمن همه محو تماشای نگاهتآسمان صاف و شب آرامبخت خندان و زمان رامخوشه ماه فرو ریخته در آبشاخه ها دست برآورده به مهتابشب و صحرا و گل و سنگهمه دل داده به آواز شباهنگ یادم آید : تو بمن گفتی :ازین عشق حذر کن !لحظه ای چند بر ای yek fenjan harf...
ما را در سایت yek fenjan harf دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e13740720b بازدید : 123 تاريخ : يکشنبه 31 مرداد 1400 ساعت: 5:44